خلف آباد؛ شهری که مولاخلف ساخت و نادرشاه برآن تاخت!

خلف آباد؛ شهری که مولاخلف ساخت و نادرشاه برآن تاخت!


نصراله احمدی‌مهر



در سال 1013 قمری حاکم هویزه بر «مولا خلف مشعشعی» دانشمند نامدارِ مشعشعیان خشم گرفت و دستور داد این عالِم جوان را نابینا سازند. در پی این حادثۀ تلخ، وی جلای وطن کرد و به کهگیلویه نزد امام قلی‌خان، حاکم فارس رفت. امام قلی‌خان که در دوستداری و حمایت از علما و شعرا معروف بود، با آغوش باز از مولا خلف استقبال کرد و بعد از مشورت با «شاه عباس صفوی» بخشی از ناحیۀ «جراحی» را به او بخشید. مولا خلف این سخاوت ملوکانه را مشتاقانه پذیرفت و با خویشان و همراهان خود در کرانۀ رودخانه جراحی(مقام صاحب‌الزمان کنونی) رحل اقامت افکند و شهر خلف‌آباد (رامشیر) را بنیان گذاشت. «محمد مفید مستوفی یزدی»، مورّخ و نویسندۀ قرن یازدهم، در این باره می‌نویسد:
«خلف‌آباد در بیست فرسخی حویزه(هویزه) است. سیّد خلف، برادر سیّد مبارک، والی عربستان(خوزستان) در زمان جهانبانیِ خاقانِ گیتی‌ستان، شاه عباسِ ماضی- انارالله برهانه- آن موضع را احداث نمود و الحال در کمال معموری است.»
این ولایتِ تازه‌تأسیس، به سبب برخورداری از موقعیّت خاص جغرافیایی و نیز طرح‌های عمرانی مولاخلف، در اندک زمانی به شهری آباد و سرسبز تبدیل شد و رفته‌رفته پذیرای هزاران مهاجر– عموماً لُر و عرب-از اطراف و اکناف خوزستان شد که برای تحصیل یا معیشت به این شهر کوچ کرده بودند. این مهاجرت‌ها و نیز اقامت برخی دولتمردان و اندیشمندان مشعشی در «خلف آباد»، توسعه و گسترش شهر را سرعت بخشید و آن را برای سالیان مَدید در کانون توجّه قرار داد. کتاب «ریاض الفردوس خانی» که در سال 1081 قمری تألیف شده است، جمعیّت خلف‌آباد و حومۀ آن را در آن زمان بین دو تا سه هزار خانوار ذکر می‌کند. علاوه بر آن از برخی مدارس دینی نیز نام می‌بَرد که نشان روشنی از فعالیّت‌های علمی این شهر در قرن یازدهم است:
« ...خلف‌آباد نیز داخل اقلیم سیوم و خوزستان است. هوایش بهتر از دورق باشد. و قدیم الایام دو قریۀ معمور یکی تولخوار، دیگری مدرسه در محاذی اراضی خلف‌آباد بوده که یکی از آنها مدرسه رفیعه بوده است. در عهد سیّد علی‌خان‌ والی عربستان (خوزستان) قریتین مذکورتین خراب و خلف‌آباد معمور شده. از این جهت که آب و اراضی[از میان رفته] و زارع آن دو قریه به خلف‌آباد رفته‌اند و بالفعل دو سه هزار خانه از مردم کهگیلویه و اعراب در آنجا مسکن دارند.»
اهمیت شهر «خلف‌آباد» در این دو قرن تا آنجا پیش رفت که کتاب « اوصاف الامصار» آن را در شمار دوازده شهر مشهور و معمور خوزستان در عهد صفویه قرار داده است:



این رونق و آبادانی امّا دیری نپایید و در پی یورشِ بی‌رحمانۀ نادرشاه به خوزستان در نیمۀ قرن دوازدهم، خلف‌آباد سیاه‌ترین روزهای تاریخ خود را تجربه کرد. در پی این واقعه، شهر به کلّی ویران شد و ساکنانش به ناچار به مناطق دیگر کوچ کردند. کتاب «تاریخ جغرافیایی خوزستان» در مورد ویرانی «خلف‌آباد» می‌نویسد:
«خلف‌آباد به حکم نادرشاه ویران گردید و نیمی از مردمش را به فارس کوچانیدند. از ابنیۀ آن چیزی که تا کنون برپاست زیارتگاهی است که آن را مقام صاحب‌الزمان می‌نامند.»
در منبعی دیگر علّت اصلی این حمله ویرانگر، «طغیان مردم خلف‌آباد علیه دولت» ذکر شده است که سبب خشم نادرشاه و در نتیجه هجوم او به این شهر شد:
«علت خرابی خلف‌آباد کهنه بر اثر طغیان مردم آن شهر بر علیه دولت و نپرداختن مالیات [بود.] در ایام پادشاهی نادرشاه افشار پس از جنگ مختصر آن را ویران [کرد] و مردمش پراکنده شدند به شهرهای دیگر خوزستان.»

بعد از ویرانی کامل خلف‌آباد و مهاجرت اجباری اهالی آن، این شهر کم‌کم زیر غبار فراموشی ناپدید شد تا اینکه در دورۀ قاجار مجدداً جان و حیاتی تازه یافت. در این زمان اقوام مختلفی از شهرهای هندیجان، شادگان، رامهرمز، بهبهان و...به این شهرِ رنج‌دیده کوچ کردند و در نزدیکیِ ویرانه‌های آن؛ یعنی، از مضیف میرعبدالله تا پارک ساحلی سکنی گزیدند و این چنین «شهر از یاد رفته» را دوباره احیا کردند.

خرابه‌های خلف‌آباد قدیم تا قریب به صد سال پیش در اطراف مقام صاحب‌الزمان در شمال رامشیر وجود داشتند امّا به سبب عوامل طبیعی و انسانی کم‌کم ویران شدند و امروز از آن ابنیه، جز تلّی از خاک اثری باقی نمانده است. تأسف‌بارتر اینکه؛ در دهه‌های اخیر بخشی از این شهر تاریخی به قبرستان و بخشی دیگر از آن به محل تخلیۀ نخاله‌های ساختمانی تبدیل شده است و این چنین، منطقۀ تاریخی‌ای که می‌توانست سند هویّت و جاذبۀ گردشگری رامشیر باشد، به طور کامل از صفحۀ هستی محو و نابود شد.
اینک تنها یادگار باقی مانده از شهرِ دورۀ صفویه «مقام صاحب‌الزمان» است که در گذشته یکبار به همّت اهالی رامشیر مرمّت و بازسازی شد امّا سالهاست که به بوتۀ فراموشی سپرده شده و بعید نیست که در سال‌های آتی، این زیارتگاه نیز به سرنوشت غم‌انگیز «خلف‌آباد قدیم» دچار شود و مانند آن شهر خاطره‌انگیز تنها نام و یادی از آن برای نسل‌های آینده باقی بماند.









منابع:
1-حسینی منشی، محمد بن میرک،«ریاض الفردوس خانی» به کوشش ایرج صرافان – فرشته صرافان، تهران، ناشر: بنیاد موقوفه محمود افشار، ناشر دیجیتال: مرکز رایانه ای قائمیه اصفهان، چ اوّل، 1385.
2-شریفی، ناجی، «رامشیر(خلف‌آباد) شهر از یاد رفته»، اهواز، انتشارات خالدین، چ اوّل، 1380.
3-مستوفی یزدی ، محمّد مفید ، «فصلی از مختصر مفید » نشریه فرهنگ ایران زمین ، شماره 6 ، 1337.
4-مشعشعی، علی بن عبدالله ، الرحلة المکیة (تاریخ سیاسی و اجتماعی مشعشعیان) ،انتشارات مرکز پژوهشی ميراث مکتوب، ج 1.



منبع مقاله:
احمدی مهر، نصراله، ، « خلف آباد؛ شهری که مولاخلف ساخت و نادرشاه برآن تاخت!»، سرآغاز،سال سیزدهم ، شماره 1798، پاییز ،دی ماه 1402.

دانشمندی که نامش بر تارک شهر رامشیر می درخشد.

*یادداشت :

کلیک کنید:

دانشمندی که نامش بر تارک شهرستان رامشیر ( خلف آباد) می درخشد.

بازدید از ابنیه تاریخی رامشیر/ به قلم : نصراله احمدی مهر

پنج شنبه : 27 مهر 1402

مشغول تصحیح اوراق امتحان بودم و نیم نگاهی به «شبکه الجزیره» داشتم که داشت بمباران غزه را به صورت زنده پخش می‌کرد. صدای زنگ موبایل را که شنیدم بی‌اختیار صدای تلویزیون را کم کردم و برگه‌‌ها را کنار گذاشتم. «دکتر عتابی» بود. بعد از سلام و احوالپرسی پیشنهاد داد که به اتفاق «دکتر محفوظیان» از یکی دو بنای تاریخی شهر بازدید کنیم. با کمال میل آمادگی خود را برای همراهی اعلام کردم و خیلی زود آماده شدم تا بتوانیم نهایت بهره را از این زمان اندک ببریم.

دقایقی بعد حدود ساعت ۱۵:۳۰ با خودروی آقای عتابی به سوی روستای «خضیریات» رهسپار شدیم. چند ماه پیش، از دو مقام «صاحب الزمان» و «امیرالمومنین» دیدن کرده بودیم و اینک نوبت به بنای تاریخی «نبی یعقوب» رسید. مسیر ماهشهر مثل همیشه شلوغ و پرتردد بود و برخی ماشین ها بدون احتیاط، گوی سبقت از هم می‌ربودند! به موازات جاده، ماشین آلات راه‌سازی با جدیت در حال احداث باند دوم جاده رامشیر – ماهشهر بودند که بی شک خبر مسرت بخشی برای مردم رامشیر محسوب می شود.

بعد از طیِ حدود ده کیلومتر، وارد جاده روستایی شدیم. مقام «نبی یعقوب» به فاصله چند کیلومتری پیش روی ما بود و لحظه به لحظه به آن نزدیک‌تر می‌شدیم. چون روز پنج شنبه بود، ابتدا به زیارت اهل قبور رفتیم که به فاصله اندکی در جوار مقام «یعقوب نبی» آرامیده‌اند. و بعد بدون اتلاف وقت به سراغ بنای تاریخی رفتیم. بنایی که معماریِ خاص و منحصر به فردش، آن را در میان اماکن تاریخی شهر متمایز کرده است. دقایقی در کنارِ بنا ایستادیم و قسمت های بیرونی آن را از نظر گذراندیم. برخلاف ابنیه دیگر که با خشت بنا شده اند، این اثر تاریخی از آجر ساخته شده است اما اهالی روستا در بازسازی اخیر، نمای بیرونی آن را با لایه ای از پلاستر سیمان پوشانده اند تا از فرسودگی آن جلوگیری کنند.

از ویژگی های ظاهری مقام «نبی یعقوب» می توان به گنبد بلند و نیز دو ستونِ مناره‌مانند در ورودی بنا اشاره کرد. محوطه اطراف آن نیز مملو از آجرهای قدیمی است که مثل سنگ‌فرش، دو ضلع غربی و جنوبی آن را پوشانده اند.

کمی دورتر رفتم و از زاویای مختلف بنا، عکس گرفتم و بعد نزد آقای عتابی و آقای محفوظیان رفتم که به دقت در حال بررسی آجرها و مواد ساختمانی آن بودند. هر دو دبیر تاریخ اند و با توجه به تخصصی که داشتند سعی می کردند زمان ساخت مقام «نبی یعقوب» را به صورت تقریبی حدس بزند. از گفتگوی آنها دریافتم که با توجه به قراین موجود و نوع معماری بنا ، می توان آن را به دوره تیموری یا صفویه – یعنی حدود ششصد یا هفتصد سال پیش – منتسب کرد.

در این لحظه دو تن از اهالی روستا که از قبرستان باز می گشتند، راه خود را کج کردند و به سوی ما آمدند. بعد از اطمینان خاطر از علت بازدیدمان، با برخوردی صمیمانه و محبت آمیز توضیحاتی کلی در مورد بنا به ما ارائه دادند. و بعد، به اتفاق آنها به درون مقام رفتیم. نکته ای که همان بدو امر توجهم را به خود جلب کرد، انبوه نوشته های یادگاری است که بازدیدکنندگان با زغال در گوشه و کنار بقعه نگاشته بودند و چهره این بنای ارزشمند را خدشه دار کرده بودند.

هم قسمت ایوان و هم شبستان کوچکِ بنا، توسط اهالی روستا به طور کامل ترمیم و سفید کاری شده بود. در قسمت اصلی و زیر گنبد، قبری به ارتفاع یک متر دیده می شد که احتمالاً به صورت نمادین ساخته شده است. از نکات قابل تامل دیگر ، طاقچه بندی و مقرنس کاری فضای داخلی بقعه است که شباهت فراوانی به دو مقام صاحب الزمان و امیرالمومنین داشت. توگویی معمار آنها یکی بوده و در یک برهه زمانی ساخته شده اند.

بعد از بررسی دقیق و تهیه عکس و فیلم از داخل بنا، به پیشنهاد یکی از آن دو نفر، به خانه یکی از ریش سفیدان روستا رفتیم تا در این زمینه اطلاعات بیشتری کسب کنیم. به رسم همه عشایر عرب به گرمی از ما استقبال کرد و با اینکه حال مساعدی نداشت،با گشاده رویی آنچه از قدیم در مورد بنا به یادگار داشت، با ما در میان گذاشت. سئوالات فنی آقای عتابی که کنار ایشان نشسته بود هم کمک زیادی کرد و سبب شد پیرمرد اطلاعات بیشتری به خاطر بیاورد. در بخشی از توضیحات اشاره کرد که در شبستان بنا قبلاً نقش‌ و نگارهایی بر دیوار بود که بعد از سفیدکاری آن، محو شده اند. یکی از آنها تصویر دو شیر بود که روبروی هم قرار داشتند و پیرامون آنها فرشته‌هایی منتقش بودند. شخصی هم روبروی شیرها ایستاده بود و به سوی آنها دست دراز کرده بود. وی همچنین از زنجیر بلندی یاد کرد که از سقف گنبد آویزان بود و چند سال پیش به سرقت رفته است.

باید اذعان کرد که اهتمام اهالی روستا به حفظ بنا و محافظت از آن ستودنی است اما در مورد ترمیمم نمای داخلی ، کاش آن نقوش حفظ می‌شدند تا بتوان برای تعیین قدمت مقام از آنها کمک گرفت. بعد از حدود نیم ساعت، با پیرمرد خداحافظی کردیم و با بدرقه یکی از اهالی روستا، به سوی مقصد بعدی رهسپار شدیم.در طول مسیر بحث مفصلی در مورد زمان و علت ایجاد این بنای تاریخی در چنین موقعیت جغرافیایی صورت گرفت. آقای محفوظیان طبق شنیده‌های قبلی اش معتقد بود که در گذشته، مسیر مهمی از اینجا می گذشت. احتمالاً همان راهی است که ریش سفید روستا از آن با عنوان « درب الزوار» نام برد.

بعد از حدود ۱۰ دقیقه به «روستای محمدباقر» رسیدیم. هوا ابری بود و باد خنک و ملایمی می‌وزید. در اینجا نیز یک بنای قدیمی و تاریخی هم‌نام با اسم روستا وجود دارد که بسیاری از مردم از قدمت آن اطلاع ندارند. در بدو ورود با استقبال یکی از دانش آموزان سابق مواجه شدیم که به شدت از دیدن ما به وجد آمده بود. چون درِ زیارتگاه بسته بود به سرعت به خانه متولی امامزاده رفت و آمدن ما را جهت زیارت یا به عبارتی بازدید به آنها اطلاع داد. دقایقی بعد متولی امامزاده سررسید و با خوشامدگوییِ وی وارد زیارتگاه شدیم.

بر خلاف مقام «نبی یعقوب» که نیمه متروکه است، امامزاده «محمد باقر» بسیار تمیز و دارای ساختاری کاملاً متفاوت بود. این زیارتگاه در واقع دارای دو بخش است؛ یک بخش خودِ امامزاده است که طبق سبک و معماری قدیم، آن را بازسازی کرده اند و بخش دیگر تکیه ای است که برای انجام مراسم مذهبی دقیقاً روبروی امامزاده مسقف شده است.

با توضیحات متولی امامزاده، قسمت های مختلف آن را بادقت بررسی کردیم. بنای قدیمی امامزاده محمدباقر خشتی است و نوع معماری آن نیز مشابه به دیگر ابنیه تاریخی شهر است. در کنار در ورودی، راه پله ای قدیمی وجود دارد که بخشی از آن برای ماندگاری معماری بنا، حفظ شده است. از این حیث می توان امامزاده محمد باقر و مقام امیرالمومنین را در یک سلک قرار داد.

در ورودی شبستان بقعه، چند تابلو به دیوار نصب کرده بودند که در یکی از آنها سعی کرده اند با استناد به منابع مختلف، توضیحاتی در مورد هویت قبر موجود در امامزاده ارائه دهند.

هوا رو به تاریکی می‌رفت و ما باید به سرعت باز می‌گشتیم. در طولِ مسیر، آقای محفوظیان پیشنهاد داد که به هدف معرفی ظرفیت های تاریخی و گردشگری شهر، همایش رامشیر شناسی برگزار شود تا شهروندان بهتر و بیشتر با پیشینه شهر آشنا شوند. تا نزدیکی های رامشیر در مورد چگونگی برگزاری آن بحث کردیم و جزئیات آن را بررسی نمودیم.

وقتی به رامشیر رسیدیم به دوستان یادآوری کردم که امروز چهلمین روز درگذشت همکار فقیدمان، «عارف شریفی» است. پیشنهاد دادم که به قبرستان جدید برویم و فاتحه قرائت کنیم. پذیرفتند و از مسیر دبیرستان شهید مطهری به آرامستان رفتیم. ورودی آرامستان دو نفر با هم گلاویز شده بودند و رفته رفته اطراف آنها داشت ازدحام می‌شد. از آنها گذشتیم و در اوایل قبرستان ، ماشین را پارک کردیم. عده ای از همکاران اداریِ مرحوم شریفی، در کنار مزار وی جمع شده بودند. بعد از سلام و احوالپرسی با آنها فاتحه‌ای خواندیم و برای آمرزش روحش دعا کردیم.

سفر کوتاه ما در این نقطه به پایان رسید ولی بی شک صفحه ای جدید از تاریخ شهر در ذهن مان گشود و سبب آشنایی نسبی ما با بناهایی شد که بیش از ششصد سال است که هویت شهر را در سینه حفظ کرده اند.

نصراله احمدی مهر

منبع: رامشیر نیوز

https://ramshirnews.ir/?p=1816

سفر به رامشیر - به قلم : نصراله احمدی مهر

سفر به رامشیر -1

سفر به رامشیر - 2

سفر به رامشیر - 3

سفر به رامشیر -4

سفر به رامشیر -5

سفر به رامشیر -6

سفر به رامشیر - 7

سفر به رامشیر -8

سفر به رامشیر - 9

سفر به رامشیر - 10

سفر به رامشیر -11

سفر به رامشیر -13 و 12

سفر به رامشیر - 14

گلچینی از ضرب المثل های حکیمانه دنیا

.-انسان از پیروزی چیز یاد نمی گیرد ولی از شکست خیلی چیزها فرا می‌گیرد - ژاپنی - ص ۲۳

- از بزرگان نه تعریف کن و نه بد بگو. زیرا اگر تعریف کنی، دروغ گفتی و اگر بدگویی کنی خودت را به خطر انداختی- اسپانیولی - ص۳۵-

- اگر می‌خواهی شناخته شوی حرف بزن - اسپانیولی - ص ۳۵

-اگر شر تو را ترک نمی کند تو شر را ترک کن. - بوسنی ص ۲۸

- آن کس که سخن می گوید می‌کارد و آن که می‌شنود درو می‌کند.- لاتویا ص۳۴

- انجمنی که در آن یک عده از دانایان جمع شده‌اند به منزله کتابخانه زنده است- عربی ص ۱۳

- از یک سالخورده نپرس که حالت چطور است، بلکه سوال کن چه کسالتی داری؟.- لهستانی ص ۳۵

-ازدواج قبر عشق است . روسی ص ۳۷

- اگر مدت یکسال با آدم لنگ معاشرت کنی در پایان سال با او خواهی لنگید.- اسکاتلندی ص اسکاتلندی ص ۳۹

- اگر نتوانیم آنچه را که دوست داریم به دست آوریم باید آنچه را که در اختیار داریم دوست داشته باشیم. فرانسوی ص ۴۴

-افتادن در گل و لای ننگ نیست ننگ این است که در همان جا بمانی(آلمانی ص۴۹)

-اگر دردسر نمی‌خواهی روابطت را با دیگران مختصرتر کن(طبرستانی ص۵۱)

-اگر میخواهی سرزنشت کنند ازدواج کن و اگر میخواهی تعریفت کنند بمیر(گالا ص۵۵)

-برای فرار از آتش انسانها حاضرند خود رادر آب جوش اندازند(چینی ص۵۸)

-برای اینکه انسان کمال یابد،صد سال کافی نیست ولی برای بدنامی او یک روز کافی است( چینی ص۵۸)

-برای آدم توانا هیچ باری سنگین نیست،برای بازرگان هیچ راهی دور نیست،برای دانشمند هیچ کشوری بیگانه نیست،برای آدم خوش زبان هیچکس دشمن نیست(چینی ص۵۹)

-با این فکر که پادزهر داری زهر نخور(عربی ص۵۹)

-برای فرار از دود وارد آتش نشو(اذربایجانی ص۶۴)

-بدترین دشمنان ما عبارتند از: خواب،درد گرسنگی(کردی ص۶۵)

-با پول تو نمی‌توانی خودت را بشناسی،بدون پول هیچکس قادر به شناختن تو نخواهد بود(اسپانیولی ص۶۵)

-به کار دشوار چنان باید حمله کنی که گویی اسان است و به کار اسان چنان روی آوری که گویی دشوار است(اسپانیولی ص۶۶)

-برای اینکه زندگی زناشویی آرام باشید،شوهر باید کر و زن باید کور باشد(اسپانیولی ص۶۶)

-بهترین دوست انسان در آیینه است(اروپایی ص۶۸)

-با گریه به دنیا می‌آیی ولی چنان زندگی کن که با خنده از دنیا بروی(هلندی ص۷۴)

-بسیاری از افراد خوب هستند چون نمی‌توانند بدی کنند(فرانسوی ص۷۵)

-بسیاری از افراد در نتیجه دارو هایی که می‌خورند میمیرند نه درنتیجه بیماری هایشان(فرانسوی ص۷۶)

-برای مرد زحمتکش هفته، هفت «امروز» دارد و برای تنبل،هر هفته،هفت «فردا» (آلمانی ص۷۸)

-بزرگترین کوه ها دارای بزرگترین دره ها هستند و افراد خیلی فهمیده غالبا بزرگترین اشتباهات را مرتکب می‌شوند(آلمانی ص۷۹)

-پسرم پسر است تا زمانی که زن می گیرد. دخترم تمام عمر دختر من است. ( اسکاتلندی ص ۸۷)

-پیری بیمارستانی است که تمام امراض را درون خود دارد. ( آلمانی ص ۸۷)

-چهره زن نشان می دهد که شوهرش چه کاره است و پیراهن شوهر نشان می دهد که زنش چیست( یوگسلاوی )

-حتی یک احمق وقتی خاموشی اختیار می کند دانا شمرده می شود ( کتاب مقدس ص ۱۲۵)

📚منبع: گلچینی از ضرب المثل های جهان ، دکتر سیف الله اسدی ، انتشارات اشجع

تاثیر خیرات بر اموات

آقای حاج شیخ اسماعیل جاپلقی گفت جوانی به عتبات رفته و شش ماه در آنجا بود .در ابتدای ورود شبی در خواب دید در وادی السلام نجف است و کاغذ هایی از آسمان می ریزد و مردگان جمع می کنند؛ ولی یک نفر ایستاده و هیچ اعتنایی به آنها نمی کند. جوان گفت نزدیک رفته پرسیدم: این کاغذ ها چیست ؟جواب داد: دعای مسلمانان دنیا که میگویند : اللهم اغفر للمومنین والمومنات" به این صورت برای مردگان می آید. این کاغذها برات آزادی از آتش جهنم است. پرسیدم: چرا شما استفاده نمی کنید ؟گفت: من پسری دارم که شب های جمعه یک کاسه آب برای من می فرستد . این کاغذها را برای کسانی که کسی را ندارند می گذارم. پرسیدم: اسم پسرت چیست؟ گفت: حسین که در نزدیکی صحن بساط خرازی پهن می کند.

صبح که از خواب بیدار شدم به نشانی ای که گفته بود، رفتم و آن جوان را دیدم. گفتم شما پدر دارید؟ جواب داد: نه. مدتی است که از دنیا رفته است. پرسیدم برایش خیرات می فرستید ؟ گفت من چیزی ندارم. فقط شبهای جمعه یه کاسه آب به نیت او می دهم. پس از ۶ ماه دوباره همان منظره را در خواب دیدم. ولی این بار آن مرد که از آن کاغذها نمی داشت، بر می داشت. پرسیدم شما که گفتید این کاغذها را برای افرادی می گذارم که کسی برایشان خیرات نمی کند. پس چرا حالا برمی داری؟ گفت دو هفته است که آب برایم نیامده. صبح که از خواب بیدار شده و از احوال آن جوان جویا شدم. گفتند: دو هفته قبل از دنیا رفته است.[1]


[1] حکایات استاد ( داستان های غیبی از زبان استاد علامه کرباسچیان) ، انتشارات علامه کرباسچیان، تهران ، چ اول ۱۳۸۷؛ ص17

✔چگونگی ایجاد حروف " گ چ پ ژ" در الفبای فارسی



همزمان با گسترش اسلام در مناطق مختلف خط عربی (کوفی) مورد بازنگری قرار گرفت و اندیشمندانی چون ابوالاسود دوئلی و نصر بن عاصم با ابداع اعراب و نقطه‌گذاری سبب تکامل این خط شدند تا بدین ترتیب، مشکل مسلمانان غیر عرب برای قرائت قرآن رفع و دفع شود.
رواج این خط در ایران اما با مشکل دیگری مواجه شد و آن، عدم تطابق دقیق زبان با حروف الفباست؛ زبان عربی از خانواده سامی و زبان فارسی از خانواده هند و اروپایی است.بنابراین دو زبان، تفاوت ریشه‌ای در ساخت واج و صرف و نحو دارند و خط عربی نمی‌تواند بازتاب دقیقی از گفتار فارسی باشد. یکی از این موانع، عدم وجود حروفی برای نوشتن واج‌های ( پ ، چ ، ژ و گ) بود. در ابتدا برای نوشتن این واج‌ها از حروف ( ب ، ج ، ز و گ) استفاده می‌شد که سبب التباس کلمات می‌شد. اندیشمندان و کاتبان ایرانی کم کم درصدد وضع علامتی برآمدند تا سبب امتیاز و تشخیص این حروف شود. این امر با افزایش دو نقطه به چهار حرف عربی مذکور میسر شد. حرف " گ " نیز ابتدا با سه نقطه در بالا یا پایین حرف " ک" مشخص می شد اما به مرور تبدیل به شکل نوشتار امروزی آن یعنی دو سرکش شد.
ابداع حروف( پ ، چ و ژ) را به خوشنویسی به نام "خواجه ابوالمال" نسبت می‌دهند اما بعید می نماید این کار از یک تن باشد. چون با توجه به نسخه های خطی موجود ، شکل گیری این حروف به تدریج و با گذر زمان صورت گرفته است.

منابع :
▫️بررسی علمی شیوه خط فارسی ، نازیلا خلخالی
▫️در پیرامون تغییر خط فارسی، یحیی ذکاء

بخشی از مصاحبه هوشنگ ابتهاج با مجله چلچراغ :

...مدت‌هاست در جواب این دعوت‌ها یک کلمه می‌گویم.سال‌ها پیش کشف کردم این عبارت خیلی مفید است. می‌گویم «ان‌شاءالله!» این یعنی دست من نیست. یکی دیگر باید اراده کند. اگر نشد، از چشم من نبینید. چند تا از این جمله‌ها هست. یکی هم این است که وقتی می‌پرسند حالتان چطور است؟ می‌گویم «بهتر از این نمی‌شود.» همه فکر می‌کنند این یعنی همه چیز در بهترین حالت است اما یک معنی دیگری هم دارد، که یعنی دیگر هیچ امید بهبودی نیست.


از: ایسنا

.

...قرن‌هاست که ما ملت فردا هستیم. در زندگی غم انگیزمان، امروز نداریم و همه چیزمان شده: ان شاء الله درست خواهد شد، برادر!

📚 بر جاده‌های آبی سرخ

✍نادر ابراهیمی

.

.

🔹️جملاتی از کتاب طاعون اثر آلبرکامو ، ترجمه سمیرا بیات، نشر باران خرد.

▪️...وقتی جنگ رخ می دهد مردم می‌ گویند: "خیلی احمقانه است؛ نمی تونه زیاد طول بکشه " اما احمقانه بودن جنگ دلیل بر پایان زود هنگامش نیست .ص۳۹

▪️...یادت نره دو نوع بیمار داریم: اونایی که از شدت ترس بهشون تلقین شده و اونایی که در اولویت هستند و زمان کافی برای رسیدگی ندارند.ص۶۰

▪️...(طاعون) همچنین ما را تحریک می کند رنج و اندوه و ناامیدی را وضعیتی طبیعی تلقی کنیم.این یکی از ترفندهای است که بیماری طاعون از آن استفاده کرد.ص۶۹

▪️کافه‌ها به لطف شایعاتی که در شهر پخش شده بود، نوشیدنی های الکلی می‌فروختند و می‌توانستند نیاز مشتریان را تامین کند."بهترین محافظت در مقابل بیماری ، یک شیشه نوشیدنی خوب است" . این ایده، ایمنی بدن با الکل در مقابل بیماری مسری را تایید می‌کرد. شبها مردان مستی که از کافه ها بیرون می آمدند فضای شهر را با گفتگوهای خوش بینانه خود پر می کردند ص۷۳

▪️...آخر همان ماه مقام های مذهبی شهر با امکانات خود مبارزه با طاعون را شروع و برای یک هفته دعای عمومی برگزار کردند. ص۸۴

▪️پرپانلو ( کشیش) در آخر نیز داستان شیوع طاعون در مصر را تعریف کرد: " اولین بار این بیماری برای مجازات دشمنان خدا شیوع می یابد. فرعون به خدا کفر می ورزد و طاعون او را به زمین می زند. از همان اوایل تاریخ بلای الهی ،کافران و ظالمان را به زمین می زند.به این فکر کنید و خود را به زمین بزنید. ص ۸۵

▪️[ کشیش ] : بله اکنون باید فکر کنید شما گمان می کنید زیارت خداوند فقط در یکشنبه ها کافی است و می‌توانید بقیه روزها آزاد باشید؟ شما فکر می کنید چند تعظیم و چند جمله، گناهان کارهای سخیف شما را می بخشد؟ اما خداوند انتظارات زیادی از شما دارد و دوست دارد بیشتر او را عبادت کنید . باید بدانید که تنها راه عشق خدا همین است و چون از شما خسته شده است ، آن را برای شما فرستاد. همانطور که در طول تاریخ به بسیاری از شهرها فرستاده است.ص۸۷

▪️...روشنایی خیابان ها تا دو سوم کاهش یافته بود و فقط در فاصله های طولانی چراغی در تاریکی غلیظ شهر سوسو میزد...ص۱۰۵

▪️- می ترسی مادر؟

- ادم در این سن از چیزی نمی ترسد. ص۱۰۵

▪️این شرایط باعث شد دولت در وضعیت طاعون حکومت نظامی اعلام و قوانین ویژه آن را اجرا کند . دو سارق را تیرباران کردند اما بر بقیه تاثیری نداشت؛ زیرا بین آن تعداد مرگ، دو مرگ به چشم نمی آمد و قطرهای بود در دریا.ص۱۴۳

▪️نخستین صفتی که بیش از هر چیز این مراسم را مشخص می‌کرد ، سرعت بود! همه تشریفات ساده به طور کلی تشییع جنازه حذف شده بود. بیماران دور از خانواده هایشان می مردند و شب‌زنده‌داری بالای سرشان نیز ممنوع بود . طوری که اگر بیمار پایان شب می‌مرد، شب را تنها و بی کس می گذارند و آن گاه در طول روز می مرد، به خاک سپرده می‌شد . به طبع خانواده هم در میان بود، اما در بیشتر موارد افراد خانواده نمی توانستند هیچ اقدامی بکنند .زیرا به دلیل هم خانه بودن با بیمار در قرنطینه بودند. ص۱۴۵

▪️همه کارها رو به راه بود اما پس از مدتی تابوت کمیاب شد و پارچه برای کفن و گور در گورستان پیدا نمی شد. ص۱۴۶

▪️در مورد آخرین مراسم تدفین وضع کمی تغییر کرده بود. در انتهای گورستان و در فضای پوشیده از درختان سقز، دو گودال وسیع کنده بودند: یکی برای مردان و دیگری برای زنان . از این نظر مسئولان مراعات اصول اخلاقی را کردند و بعدها بر اثر جبر حوادث، این آخرین نشانه عفت نیز از میان رفت و بی آنکه پروای عفت و حیا داشته باشند، زنان و مردان را کنار و روی هم به خاک می سپردند.. ص۱۴۷

▪️وقتی رفت و آمد آمبولانس ها تمام می‌شد، تخت های روان ( برانکارد) را به ردیف می آوردند. جسدهای لخت و کمی در هم پیچیده را تقریباً در کنار هم به عمق گودال می فرستادند. آنگاه آنها را با آهک زنده و خاک می پوشاند اما خاک ارتفاع معین داشت تا برای مهمانان بعدی هم جا باشد. فرق آدم ها با مثلاً سگ ها این بود که روز بعد نزدیکان مرده ها را دعوت می‌کردند دفتری را امضا کنند. ص۱۴۷

▪️...فقر قوی تر از ترس است. ص ۱۴۸

▪️...عادت به نومیدی از خود نومیدی بدتر است. ص ۱۵۲

▪️...شهر پر از خوابیده های بیدار بود که گاه گاه در لحظه های استثنایی از سرنوشت خود فرار می‌کردند و در دل شب زخم درون شان سر باز میکرد که در ظاهر بسته شده بود آنگاه از خواب می پریدند و وحشت زده آن را می آموزند بودند.ص۱۵۳

▪️او به ندرت درباره چیزی حرف می‌زد . آن هم فقط درباره رخدادهایی که ارزش حرف زدن داشتند. ص۱۶۷

▪️تورو شانه ای بالا انداخت و گفت: در سن من همه باید از ته دل حرف بزنند. دروغ گفتن خیلی انرژی میخواد. ص۱۷۲

▪️یکی از قفس ها را باز کرد و دو ماسک استریل با لباس مخصوص بیرون آورد و یکی از آنها را به رامبرت داد و گفت که بپوشد .روزنامه نگار پرسید: این کار تاثیر دارد یا نه، تورو جواب داد که نه! اما برای این است که خیال دیگران را راحت کند. ص۱۷۲

▪️نقطه اشتراک همه پیشگویی ها این بود که طاعون درمان ندارد. سپس خرافات جای دین را بین مردم شهر گرفت و به همین دلیل کلیساهایی که پرپانلو و امثال او در آن حضور داشتند، کم رفت و آمد شدند. ص۱۸۴

▪️ما همیشه دردی داریم که بدون هیچ دلیلی هست و به درمان نیاز دارد. ص۱۸۶

▪️کشیش : هیچ کس نباید به این موضوع فکر می‌کرد. درست مانند ایرانی هایی که هنگام شیوع طاعون، سگ بیمار را بین کارگران مسیح می انداختند و با صدای بلند از خدا می خواستند که بیماری را به آنها منتقل کند. آنها می خواستند قضا و قدر خداوندی را به این شکل از خود دور کنند. از طرف دیگر هیچ یک از این کارها اشتباه تر از کار راهبان مصری نبود که وقتی طاعون در شهر پخش شد ،افرادی را با انبر میان مردم شهر می فرستادند تا زبان افراد طاعون زده را که منشأ شیوع بیماری بودند، از جا بکنند. هنگام شیوع طاعون هم ایرانی ها و هم راهب ها گناه می کردند. هر دو گروه مشکل اصلی کنار گذاشته و گوش هایشان را روی صدای خدا بسته بودند. ص ۱۸۹

▪️در این گونه موارد دو نوع رهبر پیدا می‌شود که با اختلافات خود جامعه بلازده را دچار بحران می کنند. عده ای که هر نوع کمک و درخواست و دعا به درگاه خداوند را اقدامی کورکورانه و بیهوده می دانند و عده اخلاق گرا که متخصصان و دانشمندان را مخالف مشیت الهی می دانند و فقط برای مرگ آماده هستند .هر دو نوع رهبر افراطی هستند و مردم را آزار می دهند. ص۱۸۹

▪️سالهای پیش مردم در روز عید به قبرستان می رفتند و برای افراد مرده خانواده خود دعا می کردند یا اینکه روی قبر برای آنها گل می گذاشتند اما در سال هایی که طاعون شیوع پیدا کرده بود همه شهر به قبرستان تبدیل شده بود و دیگر نیازی نبود چیزی آنها را یاد مرگ بیاندازد. زیرا آنها دیگر بیش از حد به من فکر و بدون شک هر لحظه هم حسرت و غم را حس می کردند. ص۱۹۵

▪️در همین حال مردم دلیل دیگری برای نگرانی داشتند و آن هم کمبود آذوقه و غذا بود که هر لحظه قیمتش بالاتر می رفت و در مغازه ها کمیاب می شد. نتیجه این بود که خانواده‌های فقیرتر زودتر از بین می رفتند اما خانواده هایی که مواد غذایی کافی داشتند می توانستند با بیماری مبارزه کنند. بسیاری از افراد فقیر پیش از ابتلا به طاعون از گرسنگی می مردند. ص۱۹۶

▪️روزنامه ها هم بر خلاف شرایط موجود، کاری را انجام می دادند که به آنها گفته شده بود. یعنی خوش بینی به هر قیمت. ص۱۹۶

▪️مردم شهر طوری زندگی میکردند گویی آینده ای ندارند. ص ۲۱۵

▪️اگر انسان از ابتدا بداند که زندگی فقط در چند جمله خلاصه میشود هرگز به چنین درد و رنجی تن در نمی دهد ص۲۳۷

▪️پس از بسته شدن دروازه ها فاصله عمیق میان مردم کمتر شد . افراد ثروتمند حاضر نبودند با افراد فقیر یا رنگین‌پوست در یک اردوگاه یا بیمارستان بستری شوند اما با ادامه بیماری این فاصله خیلی سریع از بین رفت. با کمبود بنزین و سوخت همه مردم مجبور شدند از تراموا استفاده کنند . در هفته دوم رستوران‌ها ،مدرسه ها ، کلیساها، پادگان ها و خیلی از مکان‌های دیگر از اختصاصی بودن در آمدند و بعضی ها به اردوگاه یا بیمارستان تبدیل شدند. این تغییرات بین مردم به "انقلاب اجتماعی" معروف شد.

ص ۲۴۳

▪️پیرمرد آهی کشید و گفت: چه حیف ! آدمهای خوب زود می‌میرند.

ص ۲۴۷

🔹️منبع : طاعون ، آلبرکامو ، ترجمه سمیرا بیات، نشر باران خرد.

.

...هر آدمی مثل گیاه می ماند. وقتی گیاه می خواهد رشد کند هر قدر که رویش را بپوشانند و مانع از رشدش هم شوند و جلویش دیوار بکشند، آن گیاه از لابه لای ترک های دیوار سر برمی کشد و بیرون می آید.

✍هوشنگ مرادی کرمانی ، مصاحبه با روزنامه شرق(شهریور۹۳)

..

مردی خار ریشه داری را در وسط راه عبور مردم کاشت.

مردم که از آن راه عبور و مرور داشتند او را سرزنش کردند که خار را برکند.

ولی مرد اعتنایی نمیکرد. ریشه های خار هر لحظه قدرت بیشتری میگرفت. پای مردم را مجروح میساخت و لباسهایشان را میدرید.

حاکم که از کردار مرد مطلع گشت او را احضار کرد و گفت:

برو آن خار را که کاشته ای بر کن.

مرد مدتی فردا و فردا گفت و خار را نکند.

حاکم که از تخلف او بر آشفته بود، به مرد دستور داد که هرچه زودتر خار را بر کند ولی مرد گفت:

چند روزی به من مهلت بده.

حاکم گفت:

شتاب کن زیرا که ریشه خار در حال نیرو گرفتن و سر بر افراشتن است ولی تو خارکن رو به سستی و کاستی هستی.

زود باش و فرصت را از دست نده.

خاربن دان هر یکی خوی بدت

بارها در پای خار آخر زدت

بارها از فعل بد نادم شدی

بر سر راه ندامت آمدی

هین نگوفرداکه فرداها گذشت

تا به کلی نگذرد ایام کشت

مثنوی معنوی/مولوی

منبع: آخرین خبر

✍نکاتی از کتاب تاریخ هرات منسوب به شیخ عبدالرحمن فامی هروی

▪️یزیدبن مهلب در خراسان بوستان ساخته بود. چون قتیبه والی شد، آن بوستان را شترخانه کرد. مرزبان او را گفت: این بوستان یزید است، به چه معنی این را اشترخانه می کنی؟ گفت: پدر من اشتربان بود و پدر یزید بوستانبان.(ص12)

▪️یزید را در بصره سرای نبود. او را گفتند: سرای نسازی؟ گفت: در بصره سرای من ساخته است و آن زندانست یا سرای امارت. گفت: هرگز دربصره نیایم، مگر که امیر باشم یا اسیر.(ص18)

▪️چنین گوید یونس بن اسحق که یزید بن مهلب را دیدم، آنگاه که گرگان گشاده شد، برشتری نشسته، و دو برد پوشیده، با ازاری و ردایی. پدر را گفتم که یزید را نمی بینی که از تیر نمی ترسد؟ پدر من گفت: ای پسر! او از خدای هرگز نترسیده است؛ از آدمیان کی ترسد؟ (صـ14-15)

▪️وکیع (والی خراسان) مردی بود بدحرکات [با] نخوت و دماغی عظیم و حماقتی بکمال، تا بحدی که یک روز می گفت شنیده ام که خدای تعالی آسمانها و زمینها را در شش سال آفریده است. کسی از حاضران گفت: یا در شش روز. گفت: آنست که من به اول گفتم، که به شش روز اندک باشد. (ص24)

۰▪️ابومسلم ازپیری از اهل هرات بپرسید که تو چندساله ای؟ گفت: شش ساله. گفت: چگونه باشد و تو مردی پیری. گفت: ای امیر! عمر آن دانم که در ایمنی و فراغت باشد و ما در عهد ولایت تو از از ظلم ایمن گشتیم ... و این مدت شش سال بیش نیست. (ص ۳۶)

▪️زکریابن دلویه هر آدینه به زیارت گور عبدالله طاهر شدی و راه او بر گور استاد احمد حرب بود. آنجا نه ایستادی و مقام نکردی. با او عتاب کردند. گفت: علم احمد و زهد او اورا بود و بس.(صص44-43)

▪️[ چون معتضد، خلیفۀ عباسی، عمرو لیث را بکشت] عمرو را در خواب دیدند و از وی پرسیدند که خدای تعالی با تو چه کرد؟ گفت: مرا بیامرزید. گفتند: به چه طاعت؟ گفت: من روزی، از ایام دولت خویش، بر سربالاء بودم و لشکر مرا عرض می دادند، با آلت و عدّتی که ورای آن نتواند بود، و عدد ایشان صدهزار و بیست هزار سوار بود. در دل من آمد و برخاطر من بگذشت که ای کاش من و این لشکر با این ساز و عدّت به کربلا بودمی و حسین علی را رضی الله عنهما بر دشمنان او یاری کردیمی. خدای تعالی به برکت آن اندیشه بر من رحمت کرد و مرا بیامرزید. (ص 59-60)

▪️روزی عرض می دادند. سواری را عرض دادند اسب او در غایت لاغری و سستی. عمرو متغیّر گشت و گفت: مال من می ستانید و بر زنان خود نفقه می کنید و ایشان را فربه می گردانید و اسب را که براو جنگ می باید کرد لاغر می کنید. سوار گفت: جان من فدای امیر باد، اگر زن مرا برتو عرضه دارند، بی شک اسب مرا فربه شماری. عمرو را خنده آمد و بفرمود تا او را چیزی دادند و گفت: اسب خود را با بهتری بدل کن.(ص60-61)

از تارنمای ادها (یادداشت هایی از آصف فکرت)

✍دیالوگ های ماندگار

▫️هميشه آماده باش تا هر چيزي رو كه داري بتوني تو 30 ثانيه ترك كني"

نام فیلم :مخمصه (Heat)

▫️من همیشه برنده ام ،حتی اگه این بار هم ببازم باز هم برنده ام.

(Paul Newman )پائل نیومن درفیلم بیلیاردباز-1961

▫️تو زندگی حقایقی هست که میشه فهمید . ولی نمیشه فهموند

آل پاچینو,صورت زخمی(scarface)

▫️دیوید آرکوئت (کلانتر دووی): تراژدی یه نسل، اسباب خنده و تفریح نسل بعده.

جیغ 4 (Scream 4) – محصول 2011

▫️آل پاچینو (ویکتور ترنسکی):

می‌دونی، گول زدن یه جمع صد هزار نفری خیلی آسون‌تر از گول زدن فقط یه نفره!

سیمون (S1mOne)

▫️مادلین لبو (ایوُن): دیشب کجا بودی؟

همفری بوگارت (ریک بلین): خیلی وقته ازش گذشته، یادم نمی‌آد؟

مادلین لبو (ایوُن): امشب می‌بینمت؟

همفری بوگارت (ریک بلین): اصولاً هیچوقت واسه آینده به این دوری برنامه ریزی نمی‌کنم!

کازابلانکا (Casablanca)

▫️برد پیت(بنجامین باتن):

وقتی بعد از مدتها برمیگردی خونه همه چیز مثل سابق مونده، همون شکل، همون بو، همون حس. اونوقت میفهمی تنها چیزی که عوض شده خودت هستی.

مورد عجیب بنجامین باتن - کارگردان: دیوید فینچر

▫️رابرت د نیرور(اتستین):

خوب گوش کن ببین چی میگم، اینجا کارا رو از سه راه انجام میدن؛ از راه درستش , از راه غلطش و از راهی که من انجام میدم… فهمیدی؟

کازینو (Casino) – مارتین اسکورسیزی

▫️هیچ وقت در برابر خونوادت طرف غریبه رو نگیر .......

آلپاچینو - پدرخوانده

▫️پدرم بهم گفت اگه یک نفر برای بار اول بهت گفت اسب ، بزن دهنشو سرویس کن اگه واسه بار دوم گفت اسب ، بهش بگو عوضی اما اگر برای بار سوم گفت اسب،وقتشه که بری برای خودت یه زین بخری .......

عدد شانس اسلیون

lucky number slevin

▫️- انسان ، تا وقتی هست ، یه انسانه

همیشه چیزی هست برای حسادت کردن ، حتی یه لبخند .......

دشمن پشت دروازه ها - کارگردان: ژان ژاک آنو

▫️خیلی مسخره است که به خاطر ِ ایده آل بودن ، احساس ِ بدبختی بکنی !

کپی برابر اصل / عباس کیارستمی

منبع:

http://movie4fans.blogfa.com/post/109

... اغلبِ آدم‌ ها همیشه همین‌طورند. اگر کسی را پذیرفتند، همهٔ عیوبش را حُسن می‌بینند و کوچک‌ترین انتقادی بر شخص مورد پسند ایشان وارد نیست و اگر از کسی نفرت پیدا کردند از همهٔ خصلت‌های نیکوی او چشم ‌پوشی می‌کنند و عیوب او را بزرگ می‌نمایانند.

📚روزهای برمه
✍جورج اورول

تنها محبت است که کهنه نمی‌شود. همه چیز طراوت خودش را از دست می‌دهد. تازگی همه چیز به کهنگی و پوسیدگی می‌گراید. زیباترین چهره‌ها زیر چروک‌های پیری دفن می‌شود. گرد تیره‌ی پیری، درخشنده‌ترین چشم‌ها را از لوندی و فطانت می‌اندازد. ولی محبت... نه!

بیهودگی | احمد محمود

از سایت : ویرگول

.

...دزدان کوچک قربانیان فقرند و دزدان بزرگ ریشه‌های فقر [هستند]، عدالت حقیقی در حذف ریشه‌های فقر است نه به زنجیر کشیدن قربانیان فقر !

📚 بیچارگان

✍ فیودور داستایفسکی

بعضی ها اینجوری اند؛ وقتی یک نیش می خورند، فکر می کنند اگــر دیگران هم نیش بخورند درد آنها کمتر می شود...!

✍غلامحسین ساعدی

📚 چوب به دست های ورزیل

...از نگرگاه اخلاقی هیچ‌کس نمی‌تواند با این بهانه از مسئولیتش شانه خالی کند که تنها یک فرد است و سرنوشت جهان به او بستگی ندارد.

📚هستی‌شناسی هستی اجتماعی

✍جورج لوکاچ

(از نشر چشمه)

"هیزم تر فروختن به کسی"


... عبدالله مستوفی در تاریخ اداری و اجتماعی دوره قاجاریه جلد دوم چنین می‌نویسد :
کمتر چیزی مثل هیزم تر متصدیان خانه را عذاب می‌دهد. و اموری را که با سوخت سروکار دارد بی‌ترتیب می‌کند.اگر پخت و پز است ، هیزم که تر باشد، سبب خرابی غذا می‌شود . اگر گرمی اتاق منظور باشد مقصود را حاصل نمی‌کند و زحمتی که کشیده می‌شود به نتیجه نمی رسد. در هر ناکامیابی هم فروشنده هیزم تر جلوی چشم صاحب خانه مجسم می شود و مورد لعن و نفرین او قرار می گیرد . هیزم تر فروختن به طور کلی کنایه از دغلی کردن، با حیله از قول و قرار شانه خالی کردن و گندم نمایی و جوفروشی است.

▪️مثل و تمثیل در ادبیات و فرهنگ ایران، حسینعلی خداکرمی ، انتشارات دستان.ص۲۲۲