سقیفه، بازتولید سیادت جاهلی

گردهمایی سقیفه که با پیشگامی انصار خزرجی- با انگیزه رقابت با مهاجرین و واهمه سلطه یابی قریش، و معطوف به تعیین حاکمیت سیاسی- به انجام رسید، با ورود ابوبکر به صحنه، چنان جهت دهی شد که کفه به سود مهاجرین سنگینی کرد و برتری جویی آنها، لباس خلافت را بر اندام ابوبکر پوشاند. در جدال و مفاخره میان انصار و مهاجرین حاضر در سقیفه، تمسک به کدام راهبرد، موجب تکیه زدن ابوبکر بر سریر خلافت شد و مدعیان را به حاشیه راند؟ یافته های پژوهش حاضر، بر این فرضیه مبتنی است که ابوبکر در سایه بازتولید مفاهیم: «سیادت» قبیلهای و «البیت» جاهلی کوشید تا اولا، سیادت قریش را بر سایر قبایل، عملی سازد؛ و ثانیا، جایگاه «مهاجرون الاولون» را به مرتبه «البیت» ارتقا بخشد تا خود به عنوان سخنگوی کهنسال آنها در سقیفه، قدرت را فراچنگ آورد و مدعیان را به حاشیه براند.

استاد دکتر ناظمیان فرد با موشکافی دقیق و بازکاوی این برهه حساس در تاریخ، به بررسی سقیفه با رویکردی متفاوت از دیگر پژوهش ها پرداخته است.

http://profdoc.um.ac.ir/paper-abstract-1029504.html

امام صدر در شب قدر پیش از سفر به لیبی

امام موسی صدر در روز جمعه ۲۵ اوت ۱۹۷۸ برابر با بیستم ماه مبارک رمضان ۱۳۹۸ ه.ق. و سوم شهریور ۱۳۵۷ ه.ش. بیروت را به مقصد طرابلس غرب در لیبی ترک کرد. از مراسم آخرین شب قدر امام موسی صدر در لبنان (یعنی شب نوزدهم ماه مبارک رمضان) عکسی بر جای مانده است که به همراه خاطره‌ی یکی از شرکت کنندگان در این جلسه می‌بینید و می‌خوانید:

زمان: شب نوزدهم ماه رمضان ۱۳۹۸ ه.ق. برابر با شب اول به دوم شهریور ۱۳۵۷ ه.ش. و شب ۲۳ به ۲۴ اوت ۱۹۷۸ میلادی (یک روز قبل از سفر به لیبی)

مکان: شهرک طیبه؛ در نزدیکی بعلبک – منزل آقای قاسم عجمی

افراد داخل تصویر: شیخ محمد یعقوب و دکتر حسین کنعان (صف اول) و ابوهشام و مرحوم ابویحیی (صف دوم) – از نزدیک‌ترین یاران امام صدر در حرکت امل

 

خاطره‌ی استاد سید حسین موسوی

خاطره اي كه الآن در ذهن دارم، مربوط به آخرين شبي است كه با امام موسي صدر بودم: يكي از شب‌هاي قدر سال ۱۹۷۸ بود و امام صدر در منطقه اي نزديك بعلبك بنام طيبه، در منزل يكي از دوستان شان به‏ نام قاسم عجمي حضور داشتند. قاسم عجمي يكي از دوستان با محبتي بود كه امام هر از چند گاهي به منزل‌اش سر مي‌زد. در حدود ظهر بود كه به امام پيوستم. يادم هست كه براي اولين بار ريش گذاشته بودم و طبيعتاً عادت نداشتم. به همين جهت كمي نا آرام بودم. براي اينكه تصور مي‌كردم چهره‎اي نامناسب پيدا كرده ام. امام در همان ابتداي ورود متوجه ناراحتي من گرديد. به همين جهت با تشويقات صميمانه و مكرر خود مرا غافلگير نمود. هنوز لحن كلام ايشان را به ياد دارم كه چنين مي‌گفت: «به به! چه صورت نوراني و زيبايي! الحمد لله! ما شاءالله! بسيار زيبا شده است! خيلي عالي است»! مكرراً مرا تشويق و بر امتيازات تصميمي كه گرفته بودم تأكيد مي‌كرد. امام مي‌خواست به من اعتماد به نفس دهد و بگويد كه خدا و رسول‌اش نيز چنين عملي را دوست دارند. به هر حال مرا حسابي ترغيب نمود تا اين رويه را ادامه دهم. شب را در كنار امام بودم. آن شب بدون ترديد يكي از زيباترين شب‎هاي زندگي‎ام بود. همان طوري كه اشاره كردم، شب قدري بود و برنامه‎هاي خاص خودش را داشت. برنامه‌هايي چون خواندن نماز، قرائت قرآن، دعا و … .  همه‌ی مراسم را خود امام اجرا نمود. ايشان قرائت مي‌كرد و ما همراهي مي‌كرديم. اين آخرين شبي بود كه با امام بودم. يكي دو روز بعد عازم سفر ليبي شدند.

ویژه برنامه ۹ شهریور یاران امام غائب امام موسی صدر

اول خواستیم برنامه بزرگ بگیریم. از همان همایش هایی که معمول است. گفتیم در فضای جدید، اسم امام و مظلومیتش را دوباره فریاد می زنیم.

گفتیم سراغ آدم های شاخص برویم

نشد

هر کس به دلیلی نشد تا یادمان بیاید برای شروع دوباره و اعلام فعالیت یاران صدر باید از همان جایی شروع کنیم که امام موسی صدر شروع کرد.

باید برویم کنار مردم محروم، زانو به زانو بنشینیم.

مسئولان و مشهوران باید بعد از این مردم باشند.

۹ شهریور امسال در محراب عبادت، (مسجد توفیق) محله محروم نشین خیابان امام موسی صدر (میدان شوش) مظلومیت امام محرومان را فریاد می کنیم.

حورا صدر، فرزند امام و سعید ابوطالب هم همراهمان هستند.

حضور برای همه علاقه مندان آزاد است.

مدتی در کار ما تاخیر شد...

با سلام خدمت کابران و احیانا مشتری های وب سایت منهاج مدتی در کار ما تاخیر شد به امید اینکه آب های حوض شما تبخیر نشده باشد.

زندیق ستیزی در عصر خلافت مهدی عباسی / استاد ناظمیان فرد

تاریخ محتوای تکرار نیز دارد. یا به تعبیر فلسفه تاریخ، تاریخ قابل تکرار است و قابل تکرار پذیری است.

بارها دیده و شنیده بودم که گروهی و یا فردی فرد دیگر را متهم به خروج از دین می کردند. یا اصطلاحا زندیق می کردند. تاریخ بستر مناسبی است که بتوانیم بفهمیم که تاریخ امروز آینه گذشته است. استاد فاضل دکتر ناظمیان فرد به بررسی زوایای تاریک تاریخ وبررسی زندیق ستیزی در دوره مهدی یا همان دروه ای که به تعبیر عوام بگیر بگیر زندیق بود و هر کس با مشتی سر کوچه خصومتی داشت اتهام زندیق به او می بست و سرانجام به دیوان زنادقه معرفی می شد.

بجاست که به معرفی مقاله استاد بپردازم.

" سیاستی که مهدی عباسی نسبت به مخالفان و دگراندیشان در پیش گرفت و در تاریخ فرهنگ اسلامی به «زندیق ستیزی» نامبردار شد؛ موضوعی است که از دیرباز، ذهن تاریخ پژوهان مسلمان و غیر مسلمان را به خود مشغول داشته،و موجب پدید آمدن ادبیات قابل توجهی پیرامون آن شده است. براستی،کدام  عامل،خلیفه را به واکنش خشم آلود نسبت زنادقه واداشت؟ مفروض غالب پژوهشهای به عمل آمده در باب انگیزههای خلیفه از توسل به سیاست یاد شده،این است که او برای پاسداری از حریم توحید و کیان اسلام،به اتخاذ این روش مبادرت ورزید؛اما یافته های پژوهش حاضر،در ایضاح انگیزه های خلیفه،بر این فرضیه مبتنی است که افزون بر دغدغۀ دفاع از حریم توحید،آنچه خاطر خلیفه را مشوش کرد و او را به واکنش خشم آلود نسبت به زندیقان- به ویژه مانویان- واداشت،این بود که اینان در کنار ترویج آموزههای مانوی-در خصوص دوگانگی در بن مایه های هستی- به انتقال مفاهیم ضد اشرافی و ضد طبقاتی مانویت نیز روی آوردند تا از این رهگذر،حاکمیت عباسی را به چالش کشند.خلیفه نیز برای دفع تهدیدهای احتمالی وجلوگیری از نشر این اندیشه ها در جامعه،سیاست زندیق ستیزی را در پیش گرفت و جانشینان خود را به ادامه این مشی،توصیه کرد."

این تنها چکیده این مقاله با ارزش و بی نظیر است.

http://profdoc.um.ac.ir/paper-abstract-1030403.html

معرفی کتاب جانشینی حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)

معرفی کتاب جانشینی حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)

مولف: ویلفرد مادلونگ

ناشر: کمبریج

سال انتشار:1997

مترجمان: احمد نمایی، جواد قاسمی، محمد جواد مهدوی، حیدر رضا ضابط

ناشر: بیناد پژوهش های آستان قدس رضوی مشهد

مادلونگ با بازنگری و نقد آثار خاورشناسان و با استناد به متون کلاسیک نویسندگان و مورخان مسلمان، پژوهش جدیدی را ارائه کرده است.

او با ژرف نگری  در قرآن، معتقد است حتی اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله) جانشینی هم تعیین نکرده بود،

در نظر نداشت و راضی نبود که ابوبکر جانشین ایشان شود. به نظر او محروم کردن خاندان نبوت از حق مشروع خود و انتخاب ابوبکر و سپس عمر از سوی ابوبکر و بدون  مشورت با مسلمین و آنگاه انتخاب عثمان، مقدمات حکومت اموی را فراهم آوردکه با دعوت جهانی  اسلام در تعارض بود.

فهرست مطالب این کتاب، که در سال 1377 در ششمین دوره اعطای جایزه جهانی کتاب سال جمهوری  اسلامی ایران، جایزه بهترین کتاب را دریافت کرد. از این قرار است:

پیشگفتار

1.      1. جدول نسب  شناختی

2.      2. گاهشمار وقایع تاریخی


مقدمه

1.      ابوبکر، جانشین رسول خدا(صلی الله علیه و آله)

2.      عمر، امیرالمومنین، شایسته سالاری اسلامی شورا و امپراطوری عربی

3.      عثمان، خلیفه خدا و فرمانروایی بنی عبد شمس

4.      علی (علیه السلام)، واکنش بنی هاشم نسبت به خلافت

خاتمه

پیوست ها:

1.      1. کفن و دفن پیامبر(صلی الله علیه و آله)

2.      2. میراث حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)

3.      3. همسران و فرزندان عثمان بن عفان

4.     4. همسران و فرزندان امام علی (علیه السلام)

5.     5. زمین های خالصه عراق در زمان عمر

6.      6. توضیحی در باب منابع مربوط به بحران در زمان خلافت عثمان

7.      7. موسی بن طلحه و امویان

( از کتاب شیعه پژوهی و شیعه پژوهان انگلیسی زبان – 1950 تا 2006 م؛ غلام احیا حسینی،  انتشارات موسسه شیعه شناسی)

تقلید ...  ای دو صد لعنت بر این تقلید باد ( قابل توجه ... )

یکی از صوفیان مسافر شبی به خانقاهی رسید، فورا خر سواری خود را به طویله برد و در آخور بست و مقداری آب و علف به او داد و خود وارد مجلس صوفیان شد.

صوفیی در خانقاه از ره رسید                                            مرکب خود برد و در آخور کشید

صوفیان فقیر که روزها گرسنگی خورده بودند و هیچ چیز در خانقاه نبود که بفروشند و با آن نان و خورشی سازند، از ناچاری خر صوفی را بردند و فروختند و با پولش طعام های رنگارنگ تهیه کردند و خوردند و از شادی به پا خواستند و سماع گرمی کردند، صوفی مسافر هم جذب آن مجلس شادمانه شد و به سماع ایستاد؛ ابتدا با ذکرهای اصلی خانقاه سماع می کردند ولی در آخر کار :

چون سماع آمد ز اول تا کران                                               مطرب آغازید یک ضرب گران

خر برفت و خر برفت آغاز کرد                                            زین حرارت جمله را انباز کرد

زین حرارت پای‌کوبان تا سحر                                              کف‌زنان خر رفت و خر رفت ای پسر

از ره تقلید آن صوفی همین                                                  خر برفت آغاز کرد اندر حنین

چون گذشت آن نوش و جوش و آن سماع                                روز گشت و جمله گفتند الوداع

خانقه خالی شد و صوفی بماند                                               گرد از رخت آن مسافر می‌فشاند

رخت از حجره برون آورد او                                              تا بخر بر بندد آن همراه‌ جو

این صوفی ِمسافر بی خبر از همه جا، بنا به تقلید دیگران می گفت: خر برفت و خر برفت

بامداد فرا رسید؛ صوفی به طویله رفت، ولی از خرش خبری نبود. پنداشت که خادم خر را بیرون برده تا آبش دهد، منتظر ماند تا خادم آمد، ولی خر همراه او نبود. درباره ی خرش پرسید.

خادم گفت: چرا خودت را به نادانی می زنی، از ریش سفید خودت خجالت نمی کشی ؟

صوفی گفت: من خر را به تو سپرده ام.

خادم پاسخ داد: من چه کنم، صوفیان حمله آوردند و خر را بردند و من از بیم جان نتوانستم جلوی آنها را بگیرم.صوفی گفت: چرا به من خبر ندادی که من مانع شوم و یا حداقل پول آن را به طور سرانه از آنها باز گیرم. حالا که همه رفته اند چه خاکی بر سر کنم.

گفت والله آمدم من بارها                                                            تا ترا واقف کنم زین کارها

تو همی‌گفتی که خر رفت ای پسر                                             از همه گویندگان با ذوق‌تر

باز می‌گشتم که او خود واقفست                                                زین قضا راضیست مردی عارفست

گفت آن را جمله می‌گفتند خوش                                              مر مرا هم ذوق آمد گفتنش

مر مرا تقلیدشان بر باد داد                                                   که دو صد لعنت بر آن تقلید باد

خاصه تقلید چنین بی‌ حاصلان                                              خشم ابراهیم با بر آفلان

تقلید، ولو علم تقلیدی، انسان را از کمال به نقص می برد؛ چنانکه در ابیات پسین می گوید:

گرچه عقلت سوی بالا می پرد                                      مرغ تقلیدت به پستی می چرد

علم تقلیدی وبال جان ماست                                        عاریه است و ما نشسته کان ماست

بدون شرح ...

ﻣﻌﻠﻢ ﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﻣﻮ ﺭﺍ ﺻﺪ ﻛﺮ.

 ﺩﺍﻧﺶ ﻣﻮ ﭘﺎ ﺗﺨﺘﻪ ﻓﺖ .

ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ .

ﺩﺍﻧﺶ ﻣﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮ:

ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﻋﻀﺎی ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ

ﻛﻪ ﺩﺭ ﻓﺮﻳﻨﺶ ﻳﻚ ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ

 ﭼﻮ ﻋﻀﻮی ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎ

 ﮔر ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ

 ﺑﻪ ﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ؛

ﻣﻌﻠﻢ  ﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!

ﺩﺍﻧﺶ ﻣﻮ ﮔﻔﺖ: ﻳﺎﺩﻡ ﻧﻤﻲ ﻳﺪ.

ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﻳﻌنی ﭼﻲ ؟ ﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﻧﺴتی  ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻲ؟!

ﺩﺍﻧﺶ ﻣﻮ ﮔﻔﺖ: خه آخه ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﻳﺾ ﺳﺖ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻓﺘﺎﻩ، ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﻣﻴﻜﻨﺪ ﻣﺎ

ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎ ﺑﺎﻻﺳﺖ، ﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺎﻫﺎی ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻧﺠﺎ ﺑﺪﻫﻢ ﻫﻮی ﺧﻮﻫﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ،

ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ.

ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ﻫﻤﻴﻦ؟! ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺭی ﻛﻪ ﺩﺍﺭی ﺑﺎﻳﺪ ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ ﻣﻴﻜﺮی ﻣﺸﻜﻼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮ ﻧﻤﻴﺸﻪ!

ﺩﺭ ﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﻣﻮ ﮔﻔﺖ:

تو کز محنت دیگران بی غمی

نشاید که نامت نهند آدمی

 

دو کلمه حرف حساب اقبال لاهوری به استادان پر مدعا ...

بدون شرح ...

همای علم تا افتد به دامت                                              یقین کم کن گرفتار شکی باش


عمل خواهی یقین را پخته تر کن                                  یکی جوی و یکی بین و یکی باش

قبر سید جمال الدین اسد آبادی از قبرستان مزار تا دانشگاه کابل

وقتی خبر قتل ناصرالدین شاه توسط میرزا رضا کرمانی، از شاگردان سید جمال، به استامبول رسید،‌ سلطان عبدالحمید،‌ به هراس افتاد و دستور قتل سید جمال را داد و سرانجام در 19 اسفند 1275 برابر با 9 مارس 1897 او را مسموم ساختند و جنازه او را در قبرستان مشایخ استامبول به خاک سپردند.

سید جمال‌الدین اسدآبادی،‌ در سال 1217 شمسی در اسدآباد همدان متولد شد. از پنج سالگی به فراگیری دانش نزد پدر خود پرداخت و بخاطر استعداد و نبوغ خود، ‌بزودی با تفسیر قرآن آشنا شد. برای ادامه تحصیل به قزوین و سپس تهران مهاجرت کرد و سپس در 1228 عازم نجف شد و از محضر دو مرجع تقلید بزرگ زمان، ‌شیخ مرتضی انصاری و ملاحسینقلی در جزینی همدانی بهره برد.

سید جمال در 1232،‌ بنا به دستور شیخ انصاری عازم هندوستان شد و ضمن آشنایی با علوم جدید سعی کرد تا مردم و خصوصا مسلمانان را علیه استعمار انگلستان بسیج کند. اما به دلیل سلطه همه جانبه انگلیسی‌ها پس از یک سال و نیم آنجا را ترک و عازم عثمانی شد و چون با حسادت علمای درباری آنجا مواجه شد به مصر مهاجرت نمود.

سید جمال‌الدین اسدآبادی در مصر توانست یک نهضت فکری ضد استعماری و ضد انگلیسی را پایه گذاری کند و تشکیلاتی به نام انجمن مخفی را به وجود آورد‌ اما بر اثر فشار انگلستان مجبور به ترک مصر شد. حرکت سید جمال،‌ توسط شاگردانش ازجمله شیخ محمدعبده دنبال و در سالهای بعد زمینه ساز قیام مردم مصر علیه استعمار انگلستان شد.

سید جمال پس از ترک مصر، مدتی در هند اقامت نموده و سپس راهی اروپا شد. در پاریس با همکاری محمد عبده اقدام به انتشار روزنامه "عروه الوثقی"‌ نمود و به پاسخگویی به "ارنست رنان"‌ که مقالاتی علیه اسلام در یکی از روزنامه‌های پاریس،‌ می‌نوشت،‌ پرداخت.

سید جمال بعدها به دعوت ناصرالدین شاه،‌ به ایران آمد و گمان می‌کرد که می‌تواند با نزدیکی به شاه،‌ اندیشه‌های اصلاح طلبانه خود را به اجرا بگذارد،‌ اما چون ماهیت و طبع شاهانه با هیچ اصلاحی موافق نبود و سید نیز،‌ شاه را آشکارا عامل بدبختی مردم معرفی می‌کرد، از ایران اخراج شد.

سید جمال وقتی برای دومین بار به ایران آمد،‌ به آستانه حضرت عبدالعظیم در شهر ری تبعید شد و در آنجا علیرغم کنترل ماموران، مردم را به قیام علیه بیدادگری شاه تشویق می‌کرد؛ لذا ناصرالدین شاه دستور اخراج او را در حالیکه بشدت بیمار بود صادر کرد.

سید جمال پس از اخراج از ایران وارد بصره شد و با سید علی‌اکبر شیرازی نامه‌ای به آیت‌الله العظمی سید حسن شیرازی می‌نویسد و به ظلم های فراوان شاه به مردم ایران اشاره می‌کند. عده‌ای معتقدند که این نامه در صدور فتوای مشهور تحریم تنباکو از جانب آیت‌الله میرزای شیرازی و جنبش تنباکو در نتیجه آن،‌ تاثیر بسزایی داشته است.

حضور سیدجمال‌الدین اسدآبادی در طی سالهای 71-1270 در عراق تاثیر بسزایی در حیات فکری،‌ سیاسی واسلامی شهرهای شیعه نشین و گسترش تبلیغ و دعوت در جامعه اسلامی گذاشت؛ به طوریکه همگان او را بعنوان رهبر حرکت «تجدید در اسلام»‌ می‌شناختند.

سیدجمال الدین اسدآبادی منادی بیداری مسلمانان و بازگشت به اسلام و بدعت زدایی بود و اتحاد اسلام و پرهیز از تفرقه بین مذاهب اسلامی را تبلیغ می‌کرد و در آخر هم جان خود را در همین راه از دست داد.

سیدجمال،‌ اواخر عمر خود را در عثمانی سپری ‌کرد و غیر مستقیم تحت نظر سلطان عبدالحمید،‌ امپراطور عثمانی قرار داشت. وقتی خبر قتل ناصرالدین شاه توسط میرزا رضا کرمانی، از شاگردان سید جمال، به استامبول رسید،‌ سلطان عبدالحمید،‌ به هراس افتاد و دستور قتل سید جمال را داد و سرانجام در 19 اسفند 1275 برابر با 9 مارس 1897 او را مسموم ساختند و جنازه او را در قبرستان مشایخ استامبول به خاک سپردند.

در سال 1324،‌ فیض محمدخان،‌ سفیر وقت دولت افغانستان در آنکارا،‌ موافقت دولت ترکیه را برای نبش قبر سید بدست آورد بقایای جسد سید جمال‌الدین اسدآبادی را در تابوتی به کابل انتقال دادند.

مقبره سید جمال الدین اسدآبادی در دانشگاه کابل

اسدآبادی متولد اسدآبادهمدان یا ؟

/**/